از برای روزهای بهار می نویسم
بهاری که با حضور تو رنگ سبز را بر تن می کند
رنگی که بهار با ان هر سال نو عروس می شود
روزهایی که حتی بارانهای بهاری دلگیر نیستند
گویی ابرها از سر شوق دیدن بهار است که اشک می ریزند
روزهایی که تمام دلتنگی هایم با یک نفس عمیق بهاری تمام می شود
روزی که همه تمام زیباییها را خواهند دید
دلهره دیدن این روزها بی طاقتم کرده
و ساعت ها گویی کش می ایند و ثانیه ها عبور نمی کنند
و دستانم رو به اسمان ....که می اید
و عطر حضورش در سینه ها جاری می شود
و من هنوز که هنوز است منتظرم
انتظار زیادی ندارم
می خواهم چشم در چشم بهاری ات شوم و ....
و خواهی دید که وجودم لبریز شوق دیدار است
برای ان لحظه بی تردید می مانم
موضوع مطلب :