در ضیافت تولدت
خاک در شکوه جنبشی دگر
رخت زرد خویشرا درید
و تکان تازه ای به خویش داد
هم بدین سبب به رود زد
تا غبار تاخت ستمگران دهر را
در گذار آب شستشو دهد
انتظار سهم ماست
اعتراض نیز
ما ظهور نور را به انتظار
با طلوع هر سپیده آه می کشیم
ای دلیل جنبش زمین قسم به فجر
تا تولد بهار عدل در جهان
ظالمان دهر را به دار می کشیم
گوش را به نبض تند خاک می دهیم
گام عادلی بزرگ را
منتظر شماره می کند
در بهار اعتراف سبز باغ را شنیده ام که می شکفت
اذن رویش بهار را تو داده ای
باور گلی به ذهن ساقه های سبز
لیک خود چو غنچه ای صبور
بسته مانده ای
رسم غنچه نیست بسته ماندن
غنچه های نرگس این زمان
به ناز باز می شوند
ما ظهور عطر را از غنچه تا به گل شدن
انتظار می کشیم
خاک تشنه است و ما از این کویر
خندقی به سمت جویبار می کشیم
یک چپر میان ماست
پشت آن چپر که تا خداست
با فرشته ها به گفتگو نشسته ای
آفتاب
از جبین پاک تو طلوع می کند
در فضای پاک چشم روشنت
محو می شود غروب می کند
ایستاده ای بلند
روشنان ماهتاب را نظاره می کنی
با تو آسمان تولدی دوباره یافت
پیشوای کاروان عشق!
کاروان حماسه می سراید
انتظار سهم ماست
اعتراض نیز
منجیا یقین تو نیز منتظر
چشم بر اشاره ی خدا نشسته ای
شاعر : سلمان هراتی
موضوع مطلب :