با دریایی از شوق دیدار
قدم به قدم ثانیه ها را می شمردم
آنگاه که سر بلند کردم
چهره به چهره ایستادم
نفسم بند آمده بود
شرم گناه سراسر وجودم را پر کرده بود
احساس کردم خیلی دلم برایت تنگ شده
تاکنون این دلتنگی را لمس نکرده بودم
جلو تر آمدم
الله اکبر الله اکبر
هر دور که گردت میگشتم بیشتر از خودم بی خود می شدم
بیشتر به ناچیزی خود اگاه می گشتم
ای کاش دور هفتم تمام نمی شد
ای کاش نماز عشق به پایان نمی رسید
ای کاش گریه وجودم را خشک می کرد
من به خود خودت رسیده بودم
ای مهربانم فرصت بی تو بودن را از من بگیر
بگذار تجسم حضورت را در آنات حیاتم لمس کنم
تو از من به من نزدیک تری
مرا از خودت دور مکن
موضوع مطلب :