راه اسمان باز و گسترده
و من در کوجه پس کوچه های تنگ زمین
بدنبال هوای پاک لنگ می زنم
آسمان صاف و نورانی
و من در لابلای قصه های خودخواهی
در پی آهم
او صادقانه می خنددو می خواند
چون شمع عاشقانه می گرید و می بارد
ومرا چه زیبا به مهمانی باران دعوت.
و حال در زیر باران
دست به آسمان و چشم به راه
تو ملیک مقتدر و من اسیر و منتظر
موضوع مطلب :