سلام
ساعتي از نيمه شب مي گذرد و من براي تمام نداشته هايم آمده ام!
دست خالي و با شرمساري...
هرچقدر به دلم نويد ميدم که ديگه چيزي نمونده ، آقامون مياد...
روزها به سرعت مياد و ميره ولي خيلي برامون سخت مي گذره...
واقعاً يبن الحسن دين و ايمان ، نگه داشتنش سخت شده،شما کمکمون کن...
ميام اينجا دلم آروم ميشه... ولي ميخوام مطلب بنويسم ، نمي تونم...
عجب اوضاعي شده، حالم !
در اين طوفان آرامشي عنايت بفرما
آقا... با نداي شما پرواز ميكنيم... .
+با تعريف خودم در خدمتم!